معماری داخلی چیست؟

معماري داخلي آفرينش فضاست، فضايي که در عين زيبا و خاطره انگيز بودن عملگرا و کارآمد نيز باشد.در واقع طراح با تنيدن اصول فني و تخصصي معماري داخلي با حس زيبايي شناسي، فضايي راطراحي مي کند که بيانگر هويت، نياز، درک و خواسته هاي مخاطبش است.
قدمت معماري به عنوان يک فن براي ايجاد سرپناه، به قدمت تاريخ بشر مي رسد اما معماري امروزه در جهان ترکيبي از صنعت ساختمان سازي به علاوه هنر، فلسفه، جامعه شناسي، روان شناسي اجتماعي، اخلاقي، اقتصاد، جغرافياي طبيعي و انساني، برنامه ريزي و توسعه اقتصادي و علوم طبيعي نظير زيست شناسي و محيط زيست است.
موضوع معماري درباره فضاست. معماري به عنوان اجتماعي‌ترين هنر بشري با فضاي اطراف انسان مرتبط است.
معمار کيست ؟
ويترويوس پدر معماري در قديمي ترين کتاب معماري موجود ( ده کتاب معماري ) ويژگيهاي معمار را چنين بيان مي کند :
معمار بايد به علوم و معارف گوناگون آراسته باشد، چون با قوه تمييز او است که تمامي آثار ديگر هنرها به محک در مي آيد. معرفت معمار فرزند علم و عمل است . عمل، ممارست مداوم و منظم در کار است يعني کاردستي با انواع مصالح ، طبق يک نقشه و عمل ، قدرت بيان و نمايش چابک دستي معمار است طبق اصول تناسبات...
معماري داخلي چيست؟؟؟
معماري داخلي حلقه اتصال ميان معماري و طراحي داخلي است. اين رشته همانند معماري با ساختمان و اجزا وعناصر سازنده آن سرو کار دارد و از طرفي مانند طراحي داخلي بر فضاهاي داخلي تاکيد مي کند
بسته به کاربري تعريف شده و يا خواسته شده بنا ? تفکيک فضاهاي داخلي بنا يا اثر معماري به فضاهاي مختلف از قبيل( اتاق کار ? اتاق خواب ? هال ? پذيرايي ? آشپزخانه و مانند اينها در کاربري مسکوني) ؛ (يا اتاق مدير ? اتاق انتظار ? سالن کنفرانس و... در کاربري اداري )؛ به همين ترتيب کاربري هاي تجاري ?خدماتي ?نمايشگاهي و موارد مشابهي که غالبا تفکيک ريز فضاهايشان با استفاده از مولفه کف وسقف و ديوارها صورت مي پذيرد?در حوزه ي عمل رشته معماري داخلي است. حتي نوسازي ساختمان هاي نسبتا قديمي (البته نه آنهايي که جز ميراث معماري به حساب مي آيند)هم برعهده ي اين رشته قرار مي گيرد.
.از آنجا که معماري داخلي در ارتباط مستقيم با ويژگيهاي (روحي ـ رواني) انسان قرار دارد، بايستي براي رسيد به يک طرح مطلوب، ويژگيهاي رفتارهاي انساني در فضاهاي( داخلي ـ زيستي) اعم از عمومي و خصوصي، در طراحي به دقت مورد توجه قرار گيرد. از اينرو طراح به هنگام طراحي فضاي داخلي با دو مقوله سروکار دارد: کاربرد آن فضا، و احساس و تأثيري که ميخواهد آن فضا بر استفاده کننده داشته باشد.
با توجه به آناتومي انسان است که مي توان فضاهاي آرام بخش ايجاد نمود.. اگرچه در طول دوره هاي زماني فکر انسان ها دچار تحول و تغيير مي شود اما همواره آناتومي انسان ها يکي است و تغييري نمي کند.
يک معمار و معمار داخلي افراد جامعه خود و فرهنگ افراد جامعه و تا خود جامعه و تاثيرات آب وهوايي و غيره... را مطالعه نکند نمي تواند يک محيط و فضاي آرام بخش و مطلوب به وجود بياورد.
معماري داخلي که به عنوان يک حرفه، يک هنر و يک صنعت در دنيا شناخته شده، بهينه­سازي فضاهاي داخلي ساختمان­ها به منظور انجام فعاليت­هاي روزمره يعني زندگي و کار است.
معماري داخلي طيف گوناگوني از عناصر و مؤلفه­ها از قبيل فرم، نور، رنگ، بافت، کف، سقف، ديوار، عناصر کارکردي و تزييني و مبلمان را در برمي­گيرد. اين عناصر ابزارهاي کار طراح هستند که همگي بايد بطور هماهنگ و متناسب در يک طرح مرتبط و خوشايند قرار گيرند.
فرم
اصطلاح فرم در طول تاريخ متناسب با نوع نگرش فيلسوفان ، به طرف گوناگون تبيين شده است. در فرهنگ کتابخانه هنر ، ريشه مفهوم فرم در يک اصطلاح
داراي مفهوم نماي يک چيز و به معني آنچه که چيزي را بدان تشخيص مي دهيم، مي باشد.
فرم يک واژه باز ( از نظر گستره معنايي ) کلي ، نسبي و داراي مراتب است . لذا براي درک دقيق مفهوم آن و نيز منظور از بکار بردن آن مي بايد موارد ذيل را در نظر گرفت تا با توجه به منظر و موضع خاص بکارگيري اين واژه کليدي در درک آن دچار خطا و ابهام و سوء تاويل نگرديد:اول: فرم در مقوله هنر متضمن زيبايي محسوس و قابل درک ساختار اثر هنري نيز مي باشد.دوم: يکي از مراتب فرم در هنر نوع و گونه آثار است . هر مقوله از هنر يا هر نوع هنر خود داراي فرمي خاص مي باشد مانند فرم ادبي ، موسيقيايي، تجسمي و غيره . فرم در ابتدا مرتبه کلي يا گونه اصلي يک اثر هنري را مشخص مي کند و در مرحله بعد بر نوع يا گونه اي که اثر هنري در آن مقوله خاص بدان اختصاص دارد. دلالت مي کند که اين مرتبه با ميزان دقت در جزئيات و عناصر تشکيل دهنده ساختاري و درک شباهت ها و دسته بندي آنها در الگوهاي قابل تکرار فرمي ، قابليت تزايد و بسط دارد. به طور مثال يک اثر هنري ادبي ممکن است به فرم شعر و نيز شعري به فرم غزل يا مثنوي و يا مثنوي عاشقانه يا حماسي باشد. لذا فرم طي مراتب مختلف نوع يا گونه يک اثر هنري را مشخص مي کند.سوم به طور کلي فرم بر تماميت به فعليت رسيده کار هنري دلالت دارد: لذا فرم تجلي وحدت کامل عوامل تشکيل دهنده اثر هنري مي باشد که شامل : موضوع ، محتوا، ماده و فرم مي باشد. علاوه بر اين فرم به طور خاص بر روابط دروني و ساختار زيبايي شناختي حسي –ادراکي کليت اثر هنري ( يا فرم آن به طور عام ) دلالت دارد.چهارم : فرم اگر چه شکل را نيز در برمي گيرد ولي محدود به آن نيست. فرم يک مفهوم کلي است در صورتي که شکل جزئي بوده و بواسطه برخورد خطوط خارجي يک شي يا اجزاي آن با محيط پيرامون تشخيص داده مي شود. رنگ نيز جداي از فرم نيست و اين دو عامل يعني شکل و رنگ خود در واقع بخشي از فرم مي باشند.پنجم: مرتبه مهم فرم يک اثر هنري ، کيفيت ويژه ترکيب بندي يا کمپوزسيون عناصر تشکيل دهنده آن است. اين مرتبه به لحاظ بررسي زيبائي شناختي ساختار آثار هنري داراي اهميت ويژه اي است...
.
Forma يا گشتالت مفاهيم گشتالت و فرم در ارتباط نزديك با يكديگرند. هر دو لغت از ريشه
شكل عبارت است از كليت قابل رؤيت، محاط در حدود، كم و بيش مركب از اجزاء و داراي وحدت كلي در تظاهر يك شيئي. در زيباشناختي فرم يا صورت تظاهر حسي و واضح يك شيئي است و اين بياني است كه خود را در معرض قضاوت قرار مي دهد. هر دو مفهوم گوياي جلوه ظاهري يك شيي هستند اما هر دو باهم برابرنيستند.
فرم ها به هر ترکيبي که باشند، گرايش ما اين است که موضوع آنها در زمينه بصري خود به ساده ترين و منظم ترين اشکال تقليل دهيم. هر چه يک شکل ساده تر و منظم تر باشد، آسانتر مشاهده و درک مي شود. مهمترين اشکال منظم (‌اشکالي که داراي اضلاع مساوي متلاقي در زواياي مساوي اند) اشکال اصلي هستند که عبارتند از 1) دايره 2) مربع 3) مثلث .
فرم هاي با قاعدههمانطور كه مي دانيم فضا به وسيله عناصري كه آن را محدود كرده اند مشخص يا اصطلاحاً تعريف مي شود. اين عناصر و ارتباطشان با يكديگر هستند كه شخصيت يك فضا را مي سازند و به فضا فرم مي دهند. اگر بخواهيم نظمي در دنياي بي نهايت وسيع فرم ها بوجود آوريم بناچار اولين قدم تقسيم كردن فرم ها به دو دسته فرم هاي باقاعده و فرم هاي بي قاعده است. فرم هاي باقاعده تابع قوانين هندسه هستند. پيام اين فرمها داراي حشو زياد است چرا كه قابليت پيش بيني در آنها زياد است. ذهن مي تواند با اطلاعات بسيار كمي اين فرم ها را تكميل و بازسازي كند.فرم هاي با قاعده داراي استخوان بندي يا ساختار هستند كه مي تواند مثلاً يك محور تقارن يا طول هاي متشابه اضلاع يا زوايا يا كانونها و غيره باشد.فرم بي قاعده فاقد ساختار است. اين فرم قابل پيش بيني نيست و به اين دليل بديع است. ما فرم هاي بي قاعده را براساس قانون تجربه در ارتباط با فرم هاي نظيرش كه براي ما شناخته شده هستند مي بينيم يا به عبارت ديگر تصويري را در ذهن ما تداعي مي كنند.فرم هاي با قاعده به ما مجال مي دهند كه آنها را ساده كنيم در حالي كه فرم هاي آزاد قابل ساده كردن نيستند بلكه همان طور كه گفته شد محتاج تداعي اند. داراي اطلاعات معنايي بيشتري بوده و فرم هاي بي قاعده داراي اطلاعات زيباشناختي بيشتر
تعادل نيز مي تواند وابسته به نوع شكل باشد: فرم هاي ساده بخصوص فرم هاي متقارن متعادل تر از ديگران هستند. بدون توجه به جنس، بعضي از فرم ها را كه مداوم و قوس دار باشند (نرم) و بقيه را كه گوشه دار و شكسته هستند (سخت) احساس مي كنيم.
فرم مفهومي است ذهني و براي اينكه بتواند وجود داشته باشد احتياج به چيزي هست كه بتواند آن فرم را نشان دهد. فضا چيزي است سه بعدي و طبيعتاً شكل آن نيز سه بعدي است. عناصر تعيين كننده آنها خطوط هستند. فرم با قاعده يا هندسي در دوره هاي مختلف گاه كمتر و گاه بيشتر نقش غالب را داشته
است.

aaa copy
نور
ابستگي بشر به نور و روشنايي انکار ناپذير است.تاثير نور بر ما و سلامت ما بيش از پيش آشکار گشته است حتي کسب و کارهاي متوسط و کوچک هم به اين نکته واقفند که نور پردازي مناسب در محيط کار بر سلامت افراد تاثير انکار ناپذيري دارد و آنهم به دليل افزايش نوآوريهايي در زمينه مفاهيم نورپردازي ست
همان طور كه در پيش اشاره شد، نور تاثير مستقيمي بر روح و روان انسان دارد. در واقع مي توان گفت نور غذاي روح انسان است. محققان عقيده دارند همان طور كه به تغذيه سالم براي جسممان مي انديشيم بايد نور كافي و مناسبي را هم براي روحمان فراهم كنيم. به اين ترتيب مانعي براي بسياري از تاثيرات ناخوشايند بر روح و روانمان ايجاد خواهيم كرد. اين تاثير تنها به ميزان نور بستگي ندارد بلكه نوع نور محيط نيز از جمله مواردي است كه مي بايست مورد توجه قرار گيرد. به عنوان مثال نورهاي سفيد و آبي هر چند به ميزان كافي در محيط پراكنده شوند ولي حس نااميدي و افسردگي را در شخص القا مي كنند. در واقع با نورپردازي يك محيط مي توان عامل ايجاد احساسات گوناگوني همچون آرامش، شعف، شادي، افسردگي، ترس، اضطراب، عصبانيت و احساسات ديگري مانند اينها باشد. از اين روي است كه انسان در يك مكان با نوعي نورپردازي احساس شادماني مي كند و در همان محيط با گونه اي ديگر از نورپردازي غمگين و محزون مي شود
نور ابزاري كارآمد است كه به وسيله آن به بسياري از اهداف مورد نظرمان مي توانيم دست يابيم. به اين صورت كه با يك و يا تركيبي از چند نوع نورپردازي مصنوعي هدفمند مي توان قسمت هايي از يك شي ء را برجسته و ديگر نقاط آن را فرو رفته جلوه داد. با اين هدف از اين گونه نورپردازي در به نمايش گذاردن اشياي تزئيني و صنايع دستي زينتي مانند مجسمه ها و ظروف و لوازمي مانند اينها مي توان استفاده كرد. البته لازم به ذكر است تمام اين تغييرات تنها حقه هاي بصري است ولي تاثير آن به حدي است كه گويي جسم، تغيير ساختاري داده است
تاثيرات ناشي از نور در معماري داخلي يك فضا: همان طور كه نور در تغيير ساختار ظاهري اشيا به لحاظ ديداري موثر است در تغيير شرايط ظاهري يك محيط و ويژگي هاي معماري آن نيز مي تواند نقش بسزايي داشته باشد كه به پاره اي از آنها در ذيل اشاره مي كنيم.
الف- تغيير وسعت محيط: شما مي توانيد به وسيله نور، فضايي را وسيع تر و يا كوچك تر نمايش دهيد. براي اين منظور كافي است نورپردازي ها را بر روي ديوارها و كنج هاي محيط انجام دهيد. به اين ترتيب اطراف محيط روشن تر از مركز شده و بزرگتر جلوه مي كند. حال آنكه به عنوان مثال اگر در نورپردازي يك اتاق نشيمن تنها به منبع نورزايي براي روشن كردن منطقه اي كوچك در محدوده مبلمان بسنده كنيم، دامنه ديد افراد محدود شده و در نتيجه فضاحتي كوچكتر از آنچه هست به نظر مي آيد.

int5
رنگ
رنگ يکي از جالب ترين جنبه هاي دکوراسيون است. طراحان دکوراسيون امروزي تقريباً همه قوانين سابق در ارتباط با استفاده از رنگ هاي گوناگون و ترکيب آنها با يکديگر را در هم شکسته اند و امروز هر رنگي را مي توان در دکوراسيون منزل به کار برد. ديگر مرزها و محدويت هاي گذشته در کاربرد رنگ ها در دکوراسيون رعايت نمي شوند و شايد به همين دليل انتخاب مجموعه رنگي دلخواه براي دکوراسيون يک خانه مشکل تر شده باشد..انتخاب رنگِ مناسب براي پوشش ديوارها اولين قدم در طراحي رنگي براي دکوراسيون هر اتاق است ؛ اما شايد يافتن رنگ هاي متناسب با آن براي ديگر اجزاي دکوراسيون کمي مشکل تر به نظر برسد. استفاده از چرخه رنگ، روشي مطمئن براي يافتن رنگ هاي متناسب با رنگ مورد نظر ماست. چرخه رنگ متشکل از دوازده رنگ است که سه رنگ قرمز، زرد و آبي در آن رنگ هاي اوليه و رنگ هاي ميان آنها به عنوان رنگ هاي ثانويه شناخته مي شوند. هر رنگ در اين چرخه مي تواند با رنگ هاي کناري خود که رنگ هاي هم خانواده اش محسوب مي شوند و همچنين رنگ مقابلش که رنگ مکمل آن است به خوبي ترکيب شده نتيجه اي زيبا و موزون بيافريند. استفاده از رنگ هاي هم خانواده که در چرخه رنگ در کنار هم قرار گرفته و به اصطلاح همسايه هستند ترکيبي ملايم و هماهنگ را ايجاد مي کند که نگاه بيننده را به راحتي از يکي به ديگري رهنمون مي شود. استفاده از يک رنگ با ميزان کمي از رنگ مکمل آن چنانچه به درستي و در اندازه هاي صحيح صورت گرفته باشد نتيجه اي درخشان و چشمگير مي آفريند و بر جذابيت مجموعه رنگي حاضر مي افزايد و مانع غالب شدن کامل يک رنگ بر فضاي اتاق مي شود rang 3238
رنگ هاي آکسان: رنگ هاي تند و درخشاني که براي زنده کردن و انرژي بخشيدن به يک مجموعه رنگي به آن اضافه مي شوند، مانند رنگ صورتي تند چند کوسن و يک جفت شمع در يک اتاق نشيمن که با خانواده رنگ کرم رنگ آميزي شده است.
رنگ زمينه: رنگ زمينه رنگي است که در بزرگ ترين سطوح و به بيشترين ميزان در يک فضا مورد استفاده قرار گرفته است مانند رنگ ديوارهاي يک اتاق. رنگ زمينه ، اغلب به عنوان پس زمينه اي براي ساير رنگ هاي به کار رفته در اتاق مورد استفاده قرار مي گيرد و ساير رنگ ها مانند رنگ هاي آکسان يا متضاد را در خود جاي مي دهد.
رنگ هاي متضاد: اين رنگ ها در کنار هم تاثيري چشمگير بر بيننده باقي مي گذارند چنان که حتي پس از بستن چشم ها اين تاثير تا مدت کوتاهي در ذهن بيننده باقي مي ماند.
رنگ هاي سرد: اين رنگ ها حاوي مقدار زيادي رنگ آبي هستند، به عنوان مثال خاکستري هايي که شامل مقداري رنگ آبي باشند احساس سردي و سرما را در شما ايجاد مي کنند در حالي که خاکستري حاوي قرمز يا بنفش قرمز حس گرما را در بيننده القا مي کنند و ويژگي ديگري خواهند داشت.
رنگ هاي مکمل: اين رنگ ها که در چرخه رنگ در برابر يکديگر قرار دارند در کنار هم نمايي چشمگير و متعادل مي آفرينند. اين رنگ ها هرگز از يک خانواده نيستند و حداکثر تفاوت را با يکديگر دارند. به عنوان مثال مي توان چند کوسن نارنجي تند را در زمينه اي از رنگ آبي نمونه بارزي از اين ترکيب در نظر گرفت.
رنگ هاي غالب: رنگ غالب هميشه رنگي که در بزرگترين سطوح و به بيشترين ميزان در مجموعه اي به کار رفته ، نيست بلکه رنگي است که بيش از بقيه رنگ ها نظر را به خود جلب مي کند.
يک خانواده رنگي: شامل مجموعه اي از رنگ ها مي شود که به نوعي با يکديگر مرتبط هستند براي مثال خانواده آبي شامل مجموعه اي از رنگ هاي آبي است که از يک سو با آبي سبزها شروع مي شود و از سوي ديگر به رنگ هاي آبي بنفش ختم مي شود. خانواده قهوه اي از رنگ قهوه اي و قهوه اي خاکستري تا پرده هاي نارنجي و قرمز را شامل مي شود.
رنگ هاي گرم: اين رنگ ها محتوي مقدار قابل ملاحظه اي قرمز هستند. حتي برخي از آبي ها نيز ممکن است به واسطه وجود مقداري قرمز در آنها در اين مجموعه جاي بگيرند.
رنگ هاي هم پرده: اينها رنگ هايي هستند مانند رنگ زرد پررنگ و آبي پررنگ ، اين رنگ ها لزوماً از يک خانواده نيستند بلکه هر دو داراي ميزان مساوي از رنگ قرمز يا آبي هستند و هيچ يک بر ديگري غلبه نمي يابند.
معماري داخلي، مجموعه دانش، فن و هنري است که با عناصر وابسته و مرتبط از قبيل فرم، رنگ، بافت و ... سعي در بهينه سازي فضاها و دستيابي به کارايي و کارکرد مناسب در کنار زيبايي معاني و معناها دارد. هدف معماري داخلي، بهبود عملکرد فيزيکي و رواني فضا براي راحت سازي زندگي در آن است. رنگها مي توانند به شيوه هاي مختلف، تاثيرهايي بنيادين در زندگي بر جاي گذارند و هر کدام به سبب ويژگي هاي شيميايي و روانشناسانه اي که دارا هستند، منبع مهمي از انرژي، به شمار مي روند. انتخاب رنگ در معماري داخلي رويکردهاي مختلفي را در طراحي ايجاد مي کند و بيشتر از هر عامل مستقل ديگري مي تواند فضاي کسالت بار و يکنواخت محيط داخل را به مکاني دلنشين و روح بخش مبدل سازد. با توجه به رسالت اصلي يک کتابخانه که ايجاد شرايطي مطلوب براي ترغيب افراد به علم آموزي است، اين مقاله بر آن است تا با استفاده از روش تحقيق پيمايشي - تحليلي و از طريق چک ليست محقق ساخته و بر اساس مشاهده مستقيم، رنگهاي به کار رفته در فضاهاي داخلي 20 کتابخانه دانشگاهي و تاثير آنها را بر استفاده کنندگان کتابخانه ها، بر اساس روانشناسي رنگها بررسي کند. نتايج نشان مي دهد، اگر رنگ تجهيزات را از رنگهاي به کار رفته در فضا جدا در نظر بگيريم، «سفيد» بيشترين رنگ به کار رفته در کتابخانه هاست و پس از آن، «کرم» بيشترين تکرار را داشته است که اين دو رنگ جزء رنگهاي خنثي مي باشند. با توجه به تحليل روانشناسان، استفاده از رنگهاي خنثي براي رنگ آميزي فضاي داخلي کتابخانه ها که به تمرکز بيشتر نياز دارند، بهترين انتخاب است. در‌ تصويري که توي اين ستون مي‌بينيد،‌ترکيبي از بافت‌هاي طبيعي خوشايند و يک فضاي آرامش بخش روستيک همراه با چيدماني مدرن را مشاهده مي‌کنيد که طيف رنگ‌هاي آبي در‌ آن باعث شده است فضا ملايم‌تر شود